رضا عابدی تراب

http://Rabeditorab.blogsky.com

رضا عابدی تراب

http://Rabeditorab.blogsky.com

روزگار



ما که رقصیدیم به هر،سازی زدی ای روزگار

دل به تو بستیم وآخر،دل شکستی روزگار


خوب بودم پس چرا کاتب برایم غم نوشت

کی روا باشد جوابم،با بدی ای روزگار


فارغ التحصیل دانشگاه درد وغصه ام

بهر شاگردت عجب،سنگ تمامی روزگار


گربرای دیگران مثل بهاران سبز سبز

بهر من پاییزی و فصل خزانی روزگار


میکنم دل خوش به هرچیزی حسودی میکنی

مثل رهزن میزنی،بر خنده ام چنگ روزگار


کاش می گفتی زآزارم چه حاصل میشود

وای عجب بی معرفت ،اهل جفایی روزگار


چون پرنده با چه شوقی لانه بر هم میزنم

دست بی رحمت کند خانه خرابم روزگار


چرخ گردون با دلم نامهربان باشد ولی

با همه درد و غمت بازم صبورم روزگار

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.